جدول جو
جدول جو

معنی حسین خان - جستجوی لغت در جدول جو

حسین خان
(حُ سَ)
دهی است از دهستان نجف آباد شهرستان بیجار. واقع در 14هزارگزی جنوب خاوری نجف آباد و سه هزارگزی خاور خراسان. ناحیه ای است تپه ماهور، سردسیر. دارای 160 تن سکنه میباشد. کردی و فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. صنایع زنان: قالیچه، گلیم، جاجیم بافی است. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حُ سَ)
دهی است از دهستان کاکاوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد. واقع در 54هزارگزی شمال باختری نورآباد و 22هزارگزی باختر راه خرم آباد به کرمانشاه. ناحیه ای است تپه ماهور. سردسیر مالاریایی. دارای 120 تن سکنه میباشد. فارسی و لری زبانند. محصولات آنجا غلات، لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. و راه مالرو است. ساکنین از طایفه غیب غلام بوده برای تعلیف احشام زمستان به قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ مُ حَمْ مَ رِ)
دهی است از دهستان میان دربند بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه، واقع در 66هزارگزی شمال باختری کرمانشاه کنار شوسۀ سنندج. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 150 تن است. آب آن از رود خانه کامیاران و محصول آن غلات، حبوبات دیمی و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِهْ غُ حُسَ)
دهی است از بخش میان کنگی شهرستان زابل. واقع در 8هزارگزی جنوب باختری ده دوست محمد نزدیک مرزافغانستان. سکنۀ آن 514 تن. آب آن از رود خانه هیرمند تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(تَپْ پَ حُ سِ)
دهی ازبخش سنجابی شهرستان کرمانشاهان است که در هفت هزارگزی شمال کوزران و یکهزار گزی خاور راه فرعی کوزران به ثلاث واقع است دشتی سردسیر است و 60 تن سکنه دارد، آب آن از سراب قره دانه و محصول آنجا غلات و حبوبات، لبنیات و جزئی توتون و چغندر قند است و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد و در تابستان اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بَ رَ لِ قِ حُ سَ)
دهی است از دهستان کندوان بخش ترک شهرستان میانه. سکنۀ آن 287 تن است. آب آن از چشمه و رود ترک و محصول آن غلات و سیب زمینی است. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان ناروئی بخش شیب آب شهرستان زابل. واقع در سی هزارگزی خاور سکوهه و سه هزارگزی باختر راه فرعی بندزهک به زابل. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرم معتدل. دارای 76 تن سکنه میباشد. بلوچی و فارسی زبانند. از رود خانه هیرمند مشروب میشود. محصولات آنجا غلات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ کَ)
دهی است از دهستان ارشق بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. واقع در 45هزارگزی شمال خاوری مشکین شهر 50هزارگزی شوسۀ گرمی اردبیل. ناحیه ای است کوهستانی معتدل. دارای 170 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. محصولات آنجاغلات، حبوبات. اهالی به کشاورزی، گله داری گذران میکنند. راه شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن شهاب الدین بن حسین بن خاندار شامی بقاعی کرکی. (1012 هجری قمری 1603/ میلادی 1076 هجری قمری 1665/ میلادی) در اصفهان میزیست و به حیدرآباد دکن مهاجرت کرد و در آنجا درگذشت. او راست: شرح نهج البلاغه و کتب دیگر. (معجم المؤلفین از سلافه العصر 355) (روضات 653) (خلاصه الاثر) (نجوم السما 93) (ذریعه ج 9 ص 247) (هدیه العارفین ج 1 ص 323). زرکلی چ 1 247 او را جاندار با جیم نوشته اند
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
دهی است از دهستان کمهر و کاکان بخش اردکان شهرستان شیراز. واقع در 45هزارگزی شمال باختر اردکان. کنار شوسۀ اردکان به تل خسروی. ناحیه ای است واقع در جلگه. سردسیر. دارای 129 تن سکنه میباشد. فارسی زبانند. از چشمه مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، حبوبات. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ)
شهری است از هندوستان، گرمسیر بر صحرا نهاده. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نی یا)
جمع واژۀ حسینی. سادات حسینی
لغت نامه دهخدا
(حُسِ نی یا)
دهی است از دهستان ترود بخش مرکزی شهرستان شاهرود. 156هزارگزی جنوب باختری شاهرود. 54هزارگزی ترود. دشت کویر، معتدل. خشک تابستان گرم. سکنه 25 تن. زبان فارسی. آب آنجا از قنات. محصولات آنجاجو، ارزن، ذرت، شلغم، خربزه، هندوانه، لبنیات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه مالرو. مزرعۀ سوسن وار جزء این آبادی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
رودی است در گیلان که موازی را از فومن جدا میکند و از مشرق فومن میگذرد. (جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 275)
لغت نامه دهخدا
(مُ سَیْ یَ)
ولد محمدخان شرف الدین اغلی. از اعاظم امرای تکلو است در دولت شاه طهماسب صفوی خدمات شایسته کرده، در موسیقی مهارت تمام داشته. این شعر از اوست:
آراسته آمد و چه آراستنی
می خواست به عشوه و چه می خواستنی
بنشست به می خوردن و برخاست به رقص
هی هی چه نشستنی چه برخاستنی.
(از آتشکدۀ آذر ص 21)
لغت نامه دهخدا
(حُ سِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در 39هزارگزی شمال خاوری قره آغاج و 8هزارگزی جنوب شوسۀ مراغه به میانه. ناحیه ای است کوهستانی ولی معتدل مالاریایی. دارای 175 تن سکنه میباشد. ترکی زبانند. از رود خانه قرانقو مشروب میشود. محصولات آنجا غلات، نخود بزرگ. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. صنایع دستی: جاجیم بافی. راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ)
ابن محمد بن عبدالله بن عیددوس صوفی شاعر. در شهر قرین دوعنیه در حضرموت در 1250 هجری قمری / 1834 میلادی متولد شده و در آنجا به سال 1331 1912/ میلادی درگذشت. دیوان شعر و رساله ای در ترجمه احوال عمویش احمد بن عبدالله دارد. (معجم المؤلفین از الاعلام الشرقیه ج 3 ص 100)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ نِ)
میر خدا حسین متخلص به قانع معلم محمد بابربن واجد علی شاه بود و در 1294 هجری قمری درگذشت. دیوان شعر به فارسی دارد. (هدیه العارفین ج 1 ص 329)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ خَ)
دهی است مربوط به حکومت درجۀ 4 بگرامی مربوط ولایت کابل که بین 69 درجه و 15 دقیقه طول البلد شمالی و 34 درجه و 27 دقیقه عرض البلد شرقی واقع است. باشندگان آن غالباً از قوم ترکی و اندراند مردم آن زراعت پیشه اند و زراعت دیمی و آبی دارد. محصول آن گندم، جو جواری و حبوبات است، خربوزه، تربوز، بادرنگ، تره هم کشت میشود. میوه آن زردآلو، سنجد بمقدار کم، اما سیب بمقدار زیادتر است. آبیاری توسط کاریز و ضمناً جوئی که از قریۀ کمری شرقاًجریان دارد و از حسین خیل میگذرد صورت میگیرد. حیوانات آن، گاو، خر، گوسفند و بز است و حدود شمالی آن راچمن نیزار بگرامی فراگرفته که این نیزار باعث تولیدپشه زهرناک گردیده. هوای آن در تابستان گرم و در زمستان سرد است. (از فرهنگ جغرافیایی افغانستان ج 2)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ لُ)
دهی است از دهستان انگوت بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در ده هزارگزی جنوب باختری گرمی. 10هزارگزی شوسۀ گرمی به بیله سوار. ناحیه ای است واقع در جلگه. گرمسیر مالاریائی. دارای 76 تن سکنه میباشد. ترک زبانند. از چشمه و رود سامبور مشروب میشود. محصولات آنجاغلات، حبوبات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند و راه مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج در 35هزارگزی شمال باختر قروه کنار راه عمومی مالرو و خط تلفن و تلگراف قروه به بیجار. تپه ماهور و سردسیر است. 165 تن سکنۀ سنی، کردی دارد. آب آن از رود خانه بایتمر و محصول آن غلات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه و جاجیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(حَ سَ)
حاکم کاشان بود. و ملاجعفر نراقی کتاب الحجه البالغه در 1274 هجری قمری بنام او ساخت. (ذریعه 6 ص 258)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
پانزدهمین حاکم از حکام بنگاله قبل از 677 هجری قمری (از معجم الانساب زامباور ج 2 ص 426)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
موضعی است به جنوب چوتفوال نزدیک مصب رود تجن بنواحی شمال غربی مرو
لغت نامه دهخدا
(نِ)
مرحوم میرزا حسین خان متخلص به دانش از فضلا و شعرای مشهورایران مقیم ترکیه که اغلب در استانبول و گاه نیز درآنکارا (آنقره) اقامت داشت. وی را تألیفات عدیده است که اغلب آنها بترکی عثمانی است، از جمله یکی ’سرآمدان سخن’ است در تراجم احوال پانزده نفر از مشاهیر شعرای ایران از رودکی الی حافظ بترکی با منتخباتی ازاشعار هر یک از ایشان که در سنۀ 1327 هجری قمری در استانبول بطبع رسیده است در 448 صفحه و دیگر رباعیات عمر خیام محتوی بر 396 رباعی منسوب به خیام با ترجمه آنها بترکی بعلاوۀ شروح و توضیحاتی برای هر رباعی بانضمام مقدمۀ بسیار مفصل مبسوطی بترکی در شرح احوال خیام مأخوذ از مآخذ مختلفه و تشریح فلسفۀ خیام ومشرب او و مسلک او. در تضاعیف کتاب بیست مجلس تصویرتمام صفحه مناسب مضامین بعضی رباعیات خیام کار ادموند دولاک نقاش مشهور کتب که ظاهراً از نقاشان انگلیس است متفرقه درج شده است وتمام این بیست مجلس تصویر از روی یکی از چاپهای تجملی ترجمه رباعیات خیام بانگلیسی بتوسط فیتز جرالد شاعر معروف انگلیسی حاوی صدوده رباعی عکس برداشته شده است ولی اصل این تصاویر در چاپ انگلیس بتوسط هدر اند استوتن در لندن (که نسخه ای از آن چاپ در کتاب خانه فاضل مشهور آقای سعید نفیسی موجود است) یکی از شاهکارهای تصاویر کتابی و تماماً رنگی است و در درجۀ اول از زیبائی و لطف و صفا و ذوق و حال که انسان اصلاً و ابداً از تماشای آنها سیر نمی شود و مدت ها انگشت بدندان از فرط تعجب و استحسان صنعت آن نقاش چیره دست مات و مبهوت می ماند ولی در عکس سیاهی که از آن تصویردر چاپ استانبول برای تألیف مرحوم دانش برداشته اندتمام رنگ آمیزیها و زیبائیها و لطف و صفای آن تصاویراصلی بکلی از میان رفته و فقط شبحی کم حاکی از اصل آن باقی مانده است. باری این ترجمه رباعیات خیام رامرحوم دانش با اشتراک (فیلسوف) رضا توفیق از مشاهیرفضلای ترکیه معاً و با هم تألیف کرده اند و در سنۀ 1340 هجری قمری در استانبول در 368 صفحۀ وزیری بطبع رسانیده اند. دیگر از تألیفات مرحوم دانش ترجمه پانزده قصه از قصص لافونتن شاعر مشهور فرانسوی است در السنۀ حیوانات که بشعر فارسی بطرز مثنوی ولی در بحور مختلفه ترجمه نموده است.
شعر مرحوم دانش بطور کلی متوسطست در جودت و ردائت زیرا که بواسطۀ طول اقامت آن مرحوم در خارج ایران و عدم معاشرت مستقیم وی با ایرانیان بومی زبان شعر او صبغۀ مخصوص به خودگرفته غیر صبغۀ زبان وطنی خالص فارسی، ولی از این نکته گذشته مرحوم دانش مرد ادیب و فاضل مطلع بسیار باذوقی بود و علاوه بر مقام علم و فضل مردی شریف، کریم الاخلاق، درست کار و بغایت وطن دوست بود و یکی از کسانی بود که بیشتر از همه چیز و همه کس نمایندۀ خصایل حمیده و فضایل پسندیدۀ نژاد ایرانی بود در خارج ایران مابین اتراک عثمانی. مرحوم محمد قزوینی در شرحی که طی یادداشتهای خود در بارۀ دانش نوشته اند و شرحی که فوقاً در بارۀ مرحوم دانش نوشته شد نیز منقول از همان یادداشتهاست در خصوص ملاقاتی که با مرحوم دانش داشته اند در دنبالۀ همان یادداشتها تفصیلی داده اند که قدرشناسی و نمایاندن صفات عالیۀ آن دو بزرگ مرد راعیناً نقل میشود:
وقتی که راقم این سطور (محمد بن عبدالوهاب قزوینی) در اواخر ماه سپتامبر 1939 میلادی در مراجعت از پاریس بایران با خانواده باستانبول رسیدم و دو روز بعداز ورود به پستخانه رفته بودم و مشغول نوشتن صورت تلگرافی به اخوی خود میرزا احمدخان که آنوقت در گرگان بود بودم تا او را از قرب ورود خود به تهران اعلام دهم یکمرتبه دیدم مردی نسبتاً مسن و بلندبالا سیاه چرده و سیاه موی از در پستخانه وارد شد و مثل این بود که مستقیماً بطرف من می آید وقتی که نزدیک من رسید مرا باسم و رسم خوانده گفت: شما فلانی نیستید! من بسیار تعجب کردم که در شهری که فقط پریروز برای اولین بار درعمرم بآنجا قدم گذارده ام و دیارالبشری را هم در آنجا نمی شناسم و از پریروز تاکنون هیچکس را مطلقاً و اصلاً نه از ایرانیان و نه از غیر ایشان ملاقات نکرده ام چگونه کسی مرا باسم و رسم می خواند و چگونه کسی مرا در آنجا می شناسد، با تعجب بسیار گفتم بلی من همانم که میفرمائید ولی سرکار عالی از کجا مرا می شناسید و چگونه مرا این جا درین پستخانه پیدا کرده اید؟ گفت من حسین دانش میباشم و غیاباً با شما آشنائی داشتم و یکی دو مرتبه هم با شما مکاتبه کرده ام و چون امروز صبح در یکی از جراید استانبول اسم شما را خواندم که باسلامبول وارد شده اید و در هتل (اورایپک) نزدیک به گارسرکه جی منزل کرده اید فوراً رفتم بسراغ شما در هتلتان و آنجا گفتند که شما قبل از بیرون آمدن از منزل آدرس نزدیک ترین پستخانه ها را بآنجا از مدیر هتل پرسیده اید لهذا آمدم این جا و شما را با نشانیهائی که صاحب هتل از قیافه و سن و سایر مشخصات داده بود بآسانی پیدا کردم. آنوقت من یادم آمد که پریروز سه بعد از ظهر که از ترن ’سمپلون اریان اکسپرس’ یعنی ترن مستقیم بین لندن - پاریس - استانبول در گارسر که جی پیاده شدیم به محض پیاده شدن یکی از اشخاصی که در راهرو ایستگاه ترن ایستاده منتظر ورود مسافرین بودند پیش ما آمد (و بعضی دیگر نزد سایر مسافرین رفتند) و در حالیکه کارت نمایندگی خود را از یکی از جراید یومیۀ استانبول موسوم به ’خبر’ به من ارائه میداد پرسید که شما کیستید و از کجا می آئید و بچه قصد باین شهر وارد شده اید و من چون در اوایل جنگ بود و تعلل و طفره در جواب مورث سوء ظن خبرگزار جریده ممکن بود بشود فوراً جواب سوءالهای او را در نهایت اختصار و به اقل ّ مایقنع دادم و از هم جدا شدیم و دیگر هیچ بفکر او نیفتادم، ودر عین حالی که آن خبرگزار همراه ما بود و بطرف در خروج میرفتیم مستخدم یکی از هتل های اطراف گار که نام هتل بر روی کلاه یا لباس او مرقوم بود و بطور اتفاق او را مابین چند نماینده چندین هتل انتخاب کرده بودیم نیز همراه ما بود و چمدانهای ما را می آورد و آن خبرنگار لابد از روی کلاه و لباس او دانسته بود که ما درکدام هتل منزل خواهیم کرد. باری وقتی که بیانات مرحوم دانش با آنهمه تعجب های من از آن تصادف غریب بکلی رفع شد و مشغول صحبت های متفرقه شدیم از ما خواهش کردکه آنروز را با خانواده مهمان او باشیم ما هم با کمال میل قبول کردیم و در یکی از رستورانهای همان محله با هم ناهار خوردیم و تمام آنروز را با ما بود و مارا به تماشای بسیاری از جاهای دیدنی استانبول گردش داد، از جمله مسجد ’ینی جامع’ یعنی مسجد نو که یکی از بهترین مساجد استانبول است و جمیع سقف و دیوارهای آن تا خط مماس سطح زمین سرتاسر و سرتا پا غرق کاشیهای بسیار ممتاز اعلی است و فردای آنروز را هم باز از اول صبح بملاقات ما آمد و ما را پس از گردش دادن ممتدی در نقاط مهمه استانبول بمنزل خود در ’قاضی کوی’ که یکی از دهات بانزهت حومه متصل بخود استانبول است برد و ناهار را در منزل او با خانوادۀ او صرف کردیم و تمام روز در نهایت خوشی گذراندیم و بعد ما را از هر طرف کوی بگردش برد و تا ساعت هفت بعد از ظهر با ما بود و در آنساعت با کشتی باستانبول مراجعت کردیم، و من هیچوقت آن همه مهربانیها و محبتها و همراهی های آن مرحوم را که بکلی ندیده و نشناخته در آن چند روزه که در استانبول بودیم در حق ما نمود و آن همه وقت خود را برای خاطر ما تلف کرد فراموش نخواهم کرد. رحمه الله علیه رحمه واسعه. وفات مرحوم دانش در روز سه شنبه نهم فروردین سنۀ 1322 هجری شمسی مطابق بیست و سوم ربیع الاول سنه 1362 هجری قمری و سی ام مارس 1943 میلادی روی داددر آنکارا بمرض سکته در سن هفتاد سالگی - ولی روزنامۀ ’اطلاعات’ بواسطۀ کندی وصول و ایصال مراسلات بین المللی در زمان جنگ این خبر را در 26 مرداد آن سال منتشر نمود. (وفیات معاصرین بقلم آقای محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال سوم شماره 5 و 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خَیْ یا)
ابن علی بن عبدالله بغدادی معروف به سبط الخیاط و مکنی به ابوعبدالله محدث مقری است. در 458 هجری قمری 1066/ میلادی متولد و در ربیع دوم 541 هجری قمری 1146/ میلادی درگذشت. او راست: المبهج وجز آن. (معجم المؤلفین از سیر النبلاء ج 12 ص 174)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ قَطْ طا)
ابن عبدالله بن یزید بن ازرق رقی مالکی معروف به جصاص محدث و جهانگرد و مصنف بود و در دمشق از هشام بن عمار و دیگران حدیث شنود و در 310 هجری قمری 922/ میلادی درگذشت. (تاریخ ابن عساکر ج 5 ص 1) (سیر النبلاء ج 9 ص 312) (معجم المؤلفین)
ابن محمد شافعی. درگذشتۀ پیرامن 420 هجری قمری او راست: المطارحات للامتحان. (هدیه العارفین ج 1 ص 308). و رجوع به ابوعبدالله شود
لغت نامه دهخدا
(حُ سَنِ خَفْ فا)
ابن ابوالعلاء. او و دو برادرش علی و عبدالحمید از امام صادق روایت دارند و خود او کتابی بنام ’اصل’ دارد. (ذریعه ج 2 ص 146 و ج 6 ص 323)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خَزْ زا)
ابن حمید بن ربیع بن حمید لخمی کوفی محدث مورخ. در بغداد حدیث گفت و در ذیحجه 282 هجری قمری درگذشت. تألیفی در تاریخ دارد. (تاریخ بغداد خطیب ج 8 ص 38) منتظم ابن الجوزی ج 5 ص 154) (معجم المؤلفین)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ خُرْ رَ)
زانوسی مازندرانی خراسانی الاصل. شاعر صوفی معاصر هدایت بود و در مجمع الفصحا او را یاد کرده است. (ذریعه ج 9 ص 292)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ لِ)
ابن محمد بن جعفر لغوی نحوی خالع یا خالعی. شاگرد ابوعلی فارسی و سیرافی بوده در 333 هجری قمری 945/ میلادی متولد و 388 هجری قمری / 998 میلادی درگذشت. او راست: شرح دیوان ابوتمام و ’تخیلات العرب’ و ’الاودیه و الجبال’ و جز آنها. (معجم المؤلفین از الوافی بالوفیات ج 11 ص 63) (معجم الادباء) (لسان المیزان) (کشف الظنون) (اعیان الشیعه ج 27 ص 146) (تنقیح المقال) (روضات الجنات) (اعلام زرکلی) (هدیه العارفین ج 1 ص 306)
لغت نامه دهخدا
(حُ سَ نِ لِ)
شاعر اصفهانی. عالم گیرشاه او را ’امتیازخان’ لقب داد. و در 1122 هجری قمری درگذشت. (ذریعه ج 9 ص 284)
لغت نامه دهخدا
(غُ حُ سَ نِ دَرْ)
در سال 1251 هجری شمسیمتولد شد. پدرش موسوم به حاجی بشیر از مردم طالقان بود که به موسیقی هم کمی آشنایی داشت و اندکی سه تار مینواخت. فرزندش را به موزیک دارالفنون سپرد. غلامحسین در آنجا به فراگرفتن خط، موسیقی و نواختن شیپور کوچک و طبل مشغول شد. وی بعدها با کمال السلطنه (پدر ابوالحسن صبا) دوست شد. این شخص از نزدیکان شعاع السلطنه پسر مظفرالدین شاه بود و همین سبب شد که غلامحسین خان جزء نوازندگان مخصوص شعاع السلطنه گردید. او را آثار متعدد است از آن جمله پیش درآمدها و تصنیفها و قطعات متفرقه است. درویش هنرمندی بی تکلف و بسیار متواضعبود. طبعی لطیف و حساس و ذوقی سرشار داشت. این استاد در شب چهارشنبه دوم آذرماه سال 1305 هجری شمسی بواسطۀ حادثۀ تصادم با اتومبیل به سختی مجروح شد و تقریباً بلافاصله وفات یافت و در قریۀ امامزاده قاسم در جوار مزار ظهیرالدوله دفن گردید. رجوع به سرگذشت موسیقی ایران بخش اول صص 296- 325 رجوع به درویش شود
لغت نامه دهخدا
نام مرتعی در منطقه ی آمل
فرهنگ گویش مازندرانی
مرتعی در روستای کوهپر نوشهر
فرهنگ گویش مازندرانی